۰۵ شهریور، ۱۳۹۱

قصه عشق خبرچین ساواک امیر حسین"فتانت" و کل کل "انقلابی" با پرویز ثابتی


قصه عشق خبرچین ساواک امیر حسین"فتانت" و کل کل "انقلابی" با پرویز ثابتی شکنجه‌گر ابروکمانی!
رزا: داستان ظهور ناگهانی و رسانه ای جاسوسان، شکنجه گران و مامورین ساواک طبیعی است. رژیم اسلامی بدلیل فوق شکنجه، کشتار و فوق اعدام، رژیم سابق( شاه) را طوری رو سفید کرده، که این خر خاکی های فرتوت هم جان گرفتند!
فرتوت تر از آنها البته "انقلابیون" سابق و سوسیال دمکراتهای کنونی (اکثریت، توده) هستند که بقول کامنت گذار (علی کبیری)،آنها (علامه زاده و شرکا) از بی عدالتی در رسانه صدای امریکا، برای نگذاشتن میزگردی با شرکت شکنجه شده گان در کنار شکنجه گر نظام شاهی، شاکی شدند! نه از وجود شکنجه در ساواک شاه!

فیلم جدید فتانت که میگه، اگر به حسابش پول بریزیم، قراره بلاخره از نقش خود در لو دادن کرامت دانشیان بنویسه!
البته انگیزه برائت از طرف "عشق دوره جوانی" اش را هم داره! لینکهای زیر جالبند! بخصوص که وبسایت ایرانیان هم قراره بهش (فتانت) پوشش رسانه ای بده ...
امیر حسین فطانت

کامنت به فتانت: فراموش نکنیم گفت:
۲۰ اردیبهشت, ۱۳۹۱ در ساعت ۴:۳۰ ب.ظ
جناب فتانت (فطانت)
به نام یکی از دوستداران کرامت برایت می نویسم که در نوشته ات از اونام نبردی ولی از گروه ۱۲ نفره چنان با تنفر یاد میکنی که گویی کسی از جبهه مقابل (آنگونه که در صدا و سیما قبل و بعد از انقلاب یاد کردند ) سخن می گوید. بنام و به یاد زنی که هنوز احساس دینی نسبت به او داری و نوشته ای همیشه عاشق بر او بودی از تو می پرسم چگونه عزیزی که زمانی قبل از ۲۳ سالگی ات رفیق و یار دیرین ات بود همانی که برای نجات تو و حفظ تو شکنجه ها دید و دم بر نیاورد و در سحرگاه ۲۹ بهمن به همراه خسرو جاودانه شد را اینگونه یاد میکنی؟ آری بدرستی گفتی که اگر کرامت و خسرو امروز زنده بودند همان کاری را میکردند که امثال علامه زاده ها با توان محدود شان ولی برای مردم شان می کنند.
تو نیز همچون اینان که میگویی “برای همیشه به عنوان قهرمانان روشنفکری چپ ایران نامشان را در تاریخ جاودانه ساختی” هر آنچه را بایستی بگوئی صادقانه بگو و بر کاغذ بنگار تا دین خود را بدان زن ادا کرده باشی و بر آگاهی جوانان میهن نیز افزوده و خود هم در پایان عمر به صداقت جاودانه شوی. لطفآ پاسخ مرا بدون کوچه پس کوچه رفتن بده.

در۲۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ در گرامی‌داشت یاد و آرمان دانشیان و گلسرخی، خیزش تبریز و قیام بهمن، در دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز همایشی هزاران نفره برگزار شد. کمیته انقلابیون فارس سازمانده این همایش بود. در شمار سخنرانان این گردهمایی یکی از خواهران دانشیان نیز بود که شب پیش کپی پرونده را از ما به امانت گرفته بود. وی در سخنرانی خود بی آنکه با دیگران هماهنگ سازد، از نقش امیر فطانت در سازماندهی تور پلیسی پرده برداشت. پس از پایین آمدن از تریبون، دانشیان خود را به من رسانید و گفت که امیر فطانت در میان جمع است. از وی خواسته شد که صدایش کند. وی با گفتن امیر، سبب آن شد که جوانی به سوی صدا روی برگرداند. برای ما جای شکی نماند که او امیر فطانت است، یکی از دوستان و همرزمان دوره دانشجویی وی گواهی داد که خود اوست و خواهر دانشیان گفت که فطانت نزدیک به دو سال به خانه اشان رفت و آمد داشته و گذشته از این از وی درخواست نامزدی کرده بود. در پایان همایش آن روز غروب ۲۹ بهمن ۵۷، وی بازداشت شد و برای بررسی به دامنه‌ی کوهی پشت ارم و ابیوردی شیراز برده شد. حزب‌الله در پی خود رو، با موتور‌ها تعقیب کنان فریاد می‌زد که «کمونیست ها یک مجاهد را ربودند». حزب الله با مانوری جا گذارده شد. در بررسی اسناد نزد «امیر» نشان داده شد که وی «حمید ف» است و نه «امیر». کارت شناسایی، ‌بلیط اتوبوس ایران پیما به مقصد کرمان نشان می‌داد که وی از سروستان فارس است و مهندس مس سرچشمه کرمان. همکلاسی امیر فطانت تنها در صدایش شک داشت و می‌گفت این خود فطانت است و تنها صدایش تغییر داده است. قصد داشتیم او را برای بررسی و پرونده دانشیان و گلسرخی و گروه مربوطه، در پایگاه کمیته انقلابیون فارس، او را بازداشت کنیم. اما با نشانه‌‌های به‌دست آمده، برای من بیش از دیگران آشکار بود که وی امیر حسین فطانت نیست.

چشمی کم سو بر هنر، دستی علیل در سیاست و قلمی دریده بر کاغذ
امیر حسین فطانت نویسنده: 
آقای علامه زاده پس از نشر کتابشان ” دستی در هنر و چشمی بر سیاست” در مصاحبه با صدای امریکا و رادیو فردا و نشریات و درارتباط با ماجرای گروگانگیری اعضای خاندان سلطنتی به دفعات از من به عنوان عامل نفوذی و باعث دستگیری ان گروه دوازده نفره نام بردند. از ایشان خواسته بودم که هروقت چنین با قاطعیت از من نام میبرند اخلاقا موظفند که امادگی مرا هم برای پاسخگوئی یادآوری کنند. اما بار دیگر در نقد کتاب در “دامگه حادثه” اقای ثابتی  را نکوهش میکند که چرا روایت ایشان و یا سایر رفقا را قبول ندارد و مجددا از من نام میبرد بی اشاره به تذکرمن. دراین مقاله نگاه من به وجه سیاسی اقای علامه زاده است و نه وجه هنری ایشان. اقای علامه زاده نیز علیرغم هنرمند بودن و انتظار اولیه من از ایشان به عنوان هنرمند همچون همه چپ های چیپ فاقد اخلاقند. در اخلاقیات این قوم هدف جستجوی حقیقت نیست تحمیل حقایق ایشان است. (انتخاب واژه چپ چیپ از طرف من در قیاس با  شخصیت های اسطوره واری از چپ های ایران است که با انها زندگی کرده ام).
امیر حسین فطانت:
خدمتتان نوشته بودم که انگیزه اصلی من قبل از اینکه اعتنا و پاسخ به نوشته ها و قضاوت های شما و یا کس دیگری باشد، احساس دِینی است به زنی که همیشه بر او عاشق بودم و آگاهی جوانان میهنم و دیگر هیچ. فرصتی فراهم آورید  تا برای یک بار هم که شده در محکمه ای نیک وبد روشنفکری سیاسی ایران  با محاکمه و قضاوت بر من و این ماجرا تعریف دوباره شود و نیز فرصت دوباره ای خواهد بود تا بازوی نظامی چپ های چیپ با تخم مرغ و گوجه فرنگی و پنجه بوکس و تیزی وچاقو دین خود را به تاریخ با اجرای حکم اعدام انقلابی من ادا کنند اگر مایل باشند.

ـ امیرحسین فتانت (جوان) پس از دستگیری و مقاومت اولیه به خدمت ساواک در‌می‌آید. همکاری و اطلاعات وی باعث دستگیری (حداقل) کرامت دانشیان می‌شود. این‌که آیا همکاری فتانت با ساواک تا مقطع دستگیری‌های سال 52 بوده، و یا این همکاری تا مقطع انقلاب ادامه داشته است، پرسشی‌ست که امیرحسین فتانت بایستی به آن پاسخ دهد.
ـ کرامت دانشیان پس از دستگیری تحت شدیدترین شکنجه‌های ساواک قرار می‌گیرد. پایداری و استقامت او برای حفظ «دوستان»اش، ازجمله امیرحسین فتانت بوده است. هیچ سند یا نقل قول شفاهی به من منتقل نشده که کرامت دانشیان در زیر شکنجه نام کسی را برده باشد.
پس از گذشت ماهها، کرامت هنور نمی‌تواند قبول کند که عامل دستگیری‌های گسترده «دوست» وی امیرحسین فتانت بوده است. یکی از دلایل سرباز زدن کرامت دانشیان از قبول این واقعیت تلخ می‌تواند وجود این فرضیه باشد: پیش از آنکه طیفی از زندانیان سیاسی به همکاری امیرحسین فتانت با ساواک شاه در زندان پی‌ ببرند، انگشت اتهام به سوی فرد دیگری نشانه رفته بود. البته طبق ادعای شخصیتی حقیقی به این نگارنده (که ایشان نمی‌خواهد نامی از وی برده شود) کرامت دانشیان پیش از اعدام پذیرفته بود که سر نخ دستگیری گروه در دست امیرحسین فتانت بوده است.

مطالب مرتبط:
چهارشنبه ۱۱ آوریل ۲۰۱۲

پس از گذشت این همه سال، و رو شدن بسیاری از مسائل در مورد این پرونده، باز هم ثابتی همچنان بر روایت رسمی ساواک که در اولین روز اعلام دستگیری ما به روزنامه‌ها داده شد تاکید می‌ورزد. نه اسمی از مامور نفوذی خودشان، امیر حسین فطانت، می‌برد؛ نه از اینکه اسلحه‌های نمایش داده شده در دادگاه متعلق به خودشان بوده است. نه به شکنجه‌ی این گروه اشاره می کند و نه به اهدافِ پشت پرده‌ی بزرگ‌نمائی ساواک در این پرونده.
 عنوان : لاف از سخن چو دُر توان زد!
جناب علامه زاده، مگر شما وافراد دیگری نظیر شما، بارها ادعا نکرده اید که به عنوان زندانیان سیاسی در زمان شاه سابق، توسط بازجویان ساواک مورد شکنجه قرارگرفته اید؟ پس دیگر تجزیه و تحلیل اراجیف یکی از روسای سابق ساواک همچون ثابتی، موردی ندارد. این کار شما آب به آسیاب ثابتی ها ریختن است چون شما در اینجا شده اید دلال مظلمه و دارید برای کتاب بی ارزش ثابتی تبلیغ مجانی میکنید. حق نیست تا بجای آن و هراز چندگاهی شکوه به درگاه مردم بردن، دامن همت به کمر زده و بر علیه این شخص و افراد دیگری که مظنون به شکنجه و قتل وکشت وکشتار مردم یا به قول شما " ...چپ و مذهبی و ملی و تروریست و سیاسی‌کار و سیاست‌باز و مبارز و خرابکار و وطن‌پرست و وطن‌فروش..." هستند، شکایاتی را به دادگاههای صالحه ی مربوطه در کشور محل سکونت اینها تسلیم نموده و دادخواهی کنید؟ آیا این سخنان شما وامثالهم جز لاف درغریبی چیز دیگری هم هست؟ من بشخصه بسیار متعجبم از بی عملی شما وآن عده ای که قبلاً ادعا کرده بودند که مأموران ساواک آنها را شکنجه وداغ درفش کرده بودند. آن عده از صدای آمریکا خواسته بودند تا به آنها هم فرصت پاسخگوئی داده شود. درمقابل، باید از اینها سوال کرد که "فرصت پاسخگوئی" یعنی چه؟ تمام کشورهای اروپائی ونیز آمریکا دارای قوانینی هستند که برای همه لازم الاجرا میباشند. یکی از آن قوانین برای همین مورد شما و افرادی نظیر شما است. اگر فردی مظنون به شکنجه در کشور دیگری بوده ودریکی از کشورهای اروپائی ویا آمریکا ساکن باشد، قربانی یا قربانیان میتوانند طبق قانون برعلیه آنها اقامه ی دعوا کرده و از دادگاه تقاضای رسیدگی، غرامت، ضرر وزیان وغیره... کنند. از دولتی سر شما، تا دلتان بخواهد وکلای مدافع حقوق بشر وسازمانهای حقوق بشری در غرب وجود دارند که یا بطور رایگان ویا با دستمزد نازلی به اینگونه شکایتها رسیدگی میکنند. جا ومکان این آقا و سایرین هم معلوم است. اگر هم بروند پشت قله ی قاف این کشورها پنهان شوند، موسساتی هستند که آنها را بالفور پیدا میکنند. پس دیگر مشکل شماها چیست؟ میدانید مشکل شماها از چه قراراست؟ بی عملی. همین و بس. جمع شماها قادر نیست تا از حقوق حقه ی خودش دفاع کند. وای به روزی که اگر اداره ی مملکت را شماها بدست میگرفتید! آقا! با نق وناله وازاین جورحرفها، مشکل این مملکت حل نمیشود. " گاو نر میخواهد و مرد کهن! "
در زیر فیلم 
شکنجه‌گر ابروکمانی! پرویز ثابتی Parviz Sabeti نمونه کامل یک پلیس سیاسی
http://youtu.be/uMAeEw5lXk4

هیچ نظری موجود نیست: